اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

خوشگل مامان

ناز مامان سلام.امروز خاله مهدت میگفت اینقدر پسرتون بهم وابسته شده که نگو.داشتم رها دخترمو شیر میدادم که امیرمحمد اونو کنار زده اومده بغلم دستاشو دور گردنم حلقه کرده.ای ناقلا نکنه شیر می خواستی.مامانی منو ببخش.دوست نداشتم مهد بذارمت ولی خودت میدونی مامانی دیگه پاهاش درد میکنه تو هم که شیطون بلایی این جوری برای خودتم بهتره.کاش منو درک کنی ملوسکم.دوست دارم خیلی.
17 مهر 1392

تصادف

امیرحسین نازم سلام.دیشب به اصرار آرایشگاه رفتی و بعد حموم خونه مامانی رفتی به قول خودت زشته برم به مامان آقا رضا و جواد آقا سلام کنم یه احوال پرسی کنم و البته زود برگشتی.اما امروز سر چهارراه مهدتون تصادف کردیم.البته من مقصر نبودم ولی خوب یه کوچولو ترسیدیم.برا زهرا جون هم ماجرا رو تعریف کرده بودی و اون هم شماها رو برده بودن پایین تا تاب بازی کنین و روحیه اتون عوض بشه.دوست دارم بوس
17 مهر 1392

<no title>

خوشگل مامان امروز برای اولین بار همراه بابا مهد رفتی داریم میایم دنبالت.دوست دارم بووس
17 مهر 1392

دندون هفتم در 5 روز مونده به 11 ماهگیت

سلام عزیز مامان دندون هفتمت بالاخره جوونه زد.این یکیو داداشیت کشف کرد.دندون نیش پایین سمت راست.تا حالا 4دندون بالا و 3تا پایین داری.تو این هفته گوجه فرنگی رو هم امتحان کردی .خیلی دوست دارم.عشقمی
17 مهر 1392

اميرحسين جونم تولد5سالگيت مبارک

عزيزم برات تولد گرفتيم.ظهر که از مهد برگشتي خونه بابابزرگ موندي عصري برات کيک و فشفشه و شمع 5 گرفتيم و چون آب خونمون قطع بود خونه بابابزرگ رفتيم.به آقا رضا زنگ زدي و همونجوري که دلت مي خواست در حضور همگي جشن گرفتيم.کادوهات لباس خونگي از طرف من و تيرکمون بابايي و خميربازي و دفتر نقاشي هم ماماني و هم خاله سمیه جون.البته خاله نرگس هم زحمت کشيد و واست توپ واليبال خريد.ديقه نود بهشون گفتيم که تو زحمت نيفتن ولي خاله نرگسه ديگه. عزيزم تولد 5 سالگيت مبارک.امسال مهد ميري به قول خودت پيش دبستاني1.خيلي روابط اجتماعيت بهتر شده.صبح سريع بيدار ميشي لباس مي پوشي و کيف خودت و داداشي رو برميداري و ميريم.شعراي خوشگلي هم ياد گرفتي همراه دعاي سفره ميگي اگه اين...
17 مهر 1392

روز کودک مبارک

خوشگلم سلام.امروز مهد نرفتی.فعلا خوابی.اسباب بازی تولد داداشی دستته و دوباره خوابیدی.خیلی دوست دارم.پسر شاد من
17 مهر 1392

روز جهانی کودک مبارک

امیرحسین 5سال و 1روزه من.صبح قشنگت به خیر.عزیزم الان مهدی قراره ساعت 8 برین سالن همایش های فرمانداری و از اونجا هم پارک توحید.احتمالا من و داداشی و بابا و مامانی هم بیایم ببینیمت.دوست دارم بوس
17 مهر 1392

پسمل نازمون 11 ماهگیت مبارک.

خوشگلم دیروز یه هویی از 3 عصر هرچی خورده بودی رو برگردوندی تا شب.دکترت بدون نوبت ویزیتت کرد و یه نصف قرص دمیترون تو آب حل کردیم بهت دادیم تا رفلکس معده ات خوب شد.حتی آب و شیر رو هم بالا می آوردی.دیروز روز بدی بود.متاسفانه یه ویروس مهد کودکی وارد بدنت شده بود.تو سه هفته ای که مهد رفتی تا حالا دو بار مریض شدی.امروزم اسهال شدی.و البته چه قدر بد شربت میخوری.نمیدونم خشک کننده ها رو چه جوری تا 10 روز بهت بدم.گلم زود خوب شو.دوست دارم.بووس
17 مهر 1392